...

میخوام یه کاری بکنم .واسم دعا کنید.
.
.
.
.
.
وقتی کردم میام بهتون میگم.الان نمیشه.

در ضمن دوباره دارم اون کلاس لاغری رو میرم.کلی حال میکنیم خلاصه.میخواستم واسه اموزشی شنا ثبت نام کنم گفتن تا بعد از ماه رمضون دیگه ثبت نام ندارن.اخه من نمیدونم ماه رمضون چه ربطی به استخر داره اخه.اینا نمیدونن وقتی من میخوام یه کاری بکنم باید همون لحظه انجام بشه.اخه من چطوری تا بعد ماه رمضون صب کنم.خداااااااااااااااااا.
دوازدهم عروسی داریم. ولی من هنوز لباس ندوختم.یعنی نمیدونم .اگه این کاری که قراره بکنم جور بشه دیگه نمیتونم برم عروسی.واسه همین بلاتکلیفم.حوصله ی سروکله زدن با خیاطم ندارم. خلاصه که ممکنه اپ بعدی بیشتر از همیشه طول بکشه. از همه ی دوستای گلم ،که میاید اینجا میخوام که برام دعا کنید.
راستی الان 4 روزه که به نینی شیر ندادم.یعنی ایشاا... یه جورایی دارم از شیر میگیرمش.طفلکی خیلی اذیت میشه.خودمم همینطور.ولی دیگه واقعا نمیتونستم ادامه بدم.واسه خودشم بد بود چون اصلا وزن اضافه نمیکرد وتا گرسنش میشد یه کم شیر میخورد ودیگه غذا نمیخورد.تازه سیم شهریور 2 سالش تموم میشه.بس بود دیگه .نه؟
خیلی چیزا تو ذهنمه که میخوام بنویسم ولی نمیتونم مرتبشون کنم.امروز یعنی امشب تکلیفم معلوم میشه .شاید استرسم کمتر شد.اونوقت میام دوباره مینویسم.
قربون همتون برم.
فعلا...

یه اپ گنده

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

...

اخ این سلاما بد جور تو گلوم گیر کرده بود داشتم خفه میشدم.آخییییییییییییییییییییییییش

چطورید؟

خوبید همگی ایشالا...؟

قربونتون برم من الهی که اینقد ماهید همتون.  

ماهی نه ها ماه .ماه بابا .ماه دیگه ماااااااااااااااااااااااه.گرفتی؟ هان همون. 

  

من الان همونطوری هستم که دیدید. فک کنم اینا علامتای جنون گاوی باشه .مواظب خودتون باشید.فک کنم واگیر دارم هست.

من خیلی حالم بده. یه اتفاقی افتاده که خیلی وحشتناکه.نمیتونم اینجا بگم. کاش میشد یهو از خواب بیدار میشدم و میدیدم که همش یه خواب بوده. یه خواب کثیف.

نمیتونم بهش فک نکنم. ولی میخوام چن دقیقه ای فراموشش کنم.

بگذریم.

اما از کلاس و رژیم. کلاس که تا اطلاع ثانوی نمیرم. چون تو ۱۰ روز اول ۲ بار پ... شدم که خیلی غیر طبیعی بود . واسه همین ترسیدم ادامه بدم. و فعلا ۱۰ روزیه که نرفتم .اما رژیمم سر جاشه .همچنان سر سفره به بشقاب بقیه نگاه میکنم وسعی میکنم تصور کنم که دارم غذا میخورم.ولی باور کنید خیلی سخته. وزنم هم الان ۵۷.۵۰۰ هستش. چن روزیه که تغییری نکرده .فک کنم بدنم دیگه کشش نداره طفلکی.ولی خداییش سایزم خیلی کم شده. همه ی شلوارام گشاد شدن. وهمینطور لباسام اینقده کیف داره.

۳ تا عروسی پیش رو داریم. اولیش عروسیه دختر خالمه.۶ مرداد .که تو قزوینه و معلوم نیست ما بتونیم بریم. ولی من همچنان دارم شوشو رو راضی میکنم که یه روزه بریم و برگردیم.

دومیش۲۰مرداد عروسیه دختر عمه ی شوشوء که از امریکا تشریف میارن  اینجا عروسی بگیرن و برگردن. سومیشم۱۲ شهریور عروسیه پسر خواهر شوهر خواهر شوشوی منه که اونم خیلی باحاله. خلاصه کلی عشق و حال داریم تو تابستونی واز الان بسی  مشغول دوخت لباس و خرید و اینا هستیم .میخوام موهامو مشکی با تون ابی بکنم. خیلی دوس دارم. ولی همه میگن که موهات خراب میشه یا ممکنه رنگش بهت نیاد وخلاصه هی دارن تو دلمو خالی میکنن .منم که حرف گوش کن هر چی میگن میگم حالا اینبار بکنم اگه بد شد دیگه نمیکنم .مدله لباسام هم خیلی خوگشلن . اگه شد عکساشونو میذارم اینجا ببینید.

نی نی الان نیستش .رفته خونه ی مامانی(مامان خودم).یه کم دارم نفس میکشم. خوب اونجا بیشتر بهش خوش میگذره تا اینکه تو خونه تنها باشه.خودش دوس داره بره.منم جلوشو نمیگیرم.اما اگه شب بخواد اونجا بخوابه خیلی حالم گرفته میشه. کم کم داره حرف زدن یاد میگیره. البته خیلی وقته که یه چیزایی میگه.اما هر روز که میگذره جمله ها رو کاملتر و درست تر ادا میکنه. منم کلی ذوق میکنم وقتی میبینم میتونم منظورشو بفهمم.الهی قربونش برم من.۳۰ شهریور تولد ۲ سالگیشه. چقد زود میگذره .هنوز لحظه به دنیا اومدنش یادمه. خیلی هیجان داشتم.با زایمان طبیعی به دنیا اومد. واسه همین من شاهد تمام مراحل به دنیا اومدنش بودم. و بعدش وقتی برای اولین بار بغلش کردم و اون با چشمای بسته لبهاشو باز کرده بود و با حرکات سر دنبال شیر میگشت. خیلی خوشگل بود. کلی ذوق میکردم.هیچوقت اون لحظه های اول رو فراموش نمیکنم. 

راستی چن روز دیگه روز پدره. دارم فک میکنم واسه شوشو چی بخرم.هیچی به فکرم نمیرسه. شماهایی که شوشو دارید هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم. شمایی هم که خودتون شوشو هستید میتونید بگید چی دوس دارید از همسرتون کادو بگیرید.  

 دیگه چیزی به فکرم نمیرسه که بگم.فقط اینکه...

...

....من هنگ کردم

یکی منو ریست کنههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه 

                                                               

 

 

 

بعد از یه مدت طولانی

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

چطورید؟

من اومدم. یه عالمه حرف دارم واسه گفتن. نمیدونم از کجا شروع کنم.اول بگم که بنده الان ۵۹ کیلو میباشم. خیلی حال میده .وقتی صبح پاشی بری رو ترازو و ببینی که گشنگی کشیدنات یه نتیجه ای داشته. ولی هنوز مونده تا انجلینا جولی بشم .هنوز ۵ کیلوی ناقابل مونده. هر وقت شدم خبرتون میکنم بیاید ازم امضا بگیرید. به شرط اینکه قول بدید صف رو رعایت کنید

از همه دوستانی که تو این مدت که من دچار فقدان نت بودم منو یاری کردن کمال تشکر و قدردانی را دارم . و برای بازماندگان....ها؟

امروز وبلاگ گیلاسی رو باز کردم دیدم این چن روزی که من نبودم کلی جملات عاقلانه از خودش در وکرده منم کلی ذوقیدم و اف کردم تا سر فرصت بخونمشون. بعد از اینکه چن خط خوندم کلی جو گیر شدم و رفتم تا یه کارایی بکنم و برگردم باقیشو بخونم توی این فرصت شوشو پشت کامی اومده و وبلاگ گیلاسی رو با دقت مطالعه فرمودند.

من: چیکار میکنی؟

شوشو:

من: چی شده؟

شوشو:این گیلاسی کیه؟

من: چطور مگه؟

شوشو:من میخوام باهاش دوس بشششششششششم باهاش چت کنم.

من: نمیشه.گیلاسی زن و بچه داره.

شوشو: ها؟ مگه گیلاسی مَرده؟

من:نه .ولی مزدوج شده. در ضمن قصد دوستی و اشنایی با هیچ احدالناسی رو هم نداره.

شوشو:مطمئنی؟

من:بله مطمئنم.بفرمایید سر کارو کاسبی خودتون لطفا.بفرمایید

شوشو:لااقل بذار بهش بگم افرین به این طرز فکرش.

من:لازم نکرده .خودم میگم

شوشو:سلام برسون

من:

مثل اینکه دارم هوو پیدا میکنم.البته یه کمشم شوخی بود من اینقدرا هم حساس نیستم.فقط یه کم حسودیم شده بود

از صبح تا حالا هم تا میام پشت کامی شوشو داد میزنه : به گیلاسی سلام برسون.من:

قربونت برم گیلاسی ولی واقعا خیلی باحالی منم خیلی دوست میدارم.

البته من همه ی دوستای وبلاگیمو و همه اونایی رو که اسمشون توی لینکدونیم هست رو خیلی دوست میدارم همه رو به یک اندازه همه رو به اندازه گیلاسی دوست میدارم .قربون همتون برم

دیگه این که تو این مدت که نبودم تقریبا ۵ جلسه رفتم این انستیتو لاغری که گفته بودم. خیلی باحاله. واسه مامانم که تعریف میکنم میگه چرا خودتو شکنجه میکنی؟ یه بارکی بزن خودتو بکش خیال مارو هم راحت کن

برنامه اونجا از این قراره که:

اول که وارد میشیم باید ل خ ت بشیم .البته یه تیکه کوچولو واسه پایین تنه باقی میمونه ها.

بعد میخوابیم رویه تخت .بعد یه کیسه نایلونی میپیچه دورمون بعد یه ملافه روی اون میپیچه بعد از زیر گردن تا سر زانو رو با یه چیزی که اسمش پتو برقی هست میپوشونه. نه مثل پتو ها. یه جور وحشتناکی از زیرمون در اومده بع دو طرفشو میچسبونه رو هم یه جوری که انگار مومیایی شده باشی.از همون اول احساس خفگی میکنی چه برسه به اخرای ۶۰دقیقه که دیگه فک کنم دماش به حدود ۶۰-۷۰ درجه میرسه. خیلی وحشتناکه. نمیتونی تصور کنی. ولی من تو اون لحظات فقط به انجلینا جولی فک میکنم

بعد از اون یه ربع باید بریم تو سونای مرطوب. یه چیزی که فقط سرمون از توش بیرون .این یکی رو خیلی ها باید تجربه کرده باشن. فک میکنی روی کتری نشستی. قلبت به تپش میافته ولی خوب به انجلینا جولی فک میکنم تا یه ربع تموم میشه

بعد دوباره میخوابیم رو تخت .اونوخت یه چیزایی رو میبنده به همه جات .اسمش فارادیکه.خیلی باحاله. چشماتو که ببندی ادیسونو میبینی که داره اختراعشو روت ازمایش میکنه. ولی خوب اون عقبا انجلینا جولی هم هست که داره واست دست تکون میده واسه همین یه جوری این یک ساعت فارادیکو هم تحمل میکنی

بعد از اونم کلی پودر بچه میپاشه روت و با یه دستگاه به اسم ماساژور میافته روت. از حق نگذریم من و انجلینا جولی کم کم داره از این ماساژوره خوشمون میاد خدایی یه حالی به دل و روده ی ادم میده که نگو.

با تمومه این حرفا بنده تا حدود یک ماه دیگه قرار جامو با انجلینا جولی عوض کنم.هر کی امضا میخواد میتونه از الان ثبت نام کنه. ظرفیت محدوده.

امشب من نی نی ندارم. صب باباش بردش خونه مامی اینا. شب که رفتم دنبالش باهام نیومد. بی معرفت دلم براش تنگ شده. اولین باره که بدون من میخواد بخوابه. نمیدونم خواب بره یا نه. نگرانشم. دلم واسش تنگ شده . نمیتونم بدون نی نی بخوابم. من نی نیمو میخواااااااااااام . میخوام زنگ بزنم ببینم خوابیده یا نه ولی میترسم اگه خوابیده باشه با صدای زنگ تلفن بیدار بشه.خدایا این شبو زود صب کن. یه کاری کن نی نیم راحت بخوابه و اصلا یاد من نیفته.  

دیگه خیلی حرف زدم. قربون همتون برم...