ورود اقایان ممنوع

/این پست کاملا زنونه اس/

سلام .

خیلی وقته اپ نکردم .اصلا حسش نیست. فقط دوس دارم بیام وبلاگای بقیه رو بخونم.با این حال دیدم اگه نیام خیلی عقب میوفتم.الان یه لیست گذاشتم جلوم از جریاناتی که اتفاق افتاده و میخوام تعریف کنم.اینطوری...تولد...انستیتو لاغری....از شیر گرفتن نی نی....بازیه اگه یه ابر داشتم چیکار میکردم که مریم پائیزی عزیزم و شیدا جونم منو دعوت کردن و ...

حالا از کجا شروع کنم نمیدونم . ولی فک کنم بهتره اول بازی رو انجام بدم تا از دهن نیوفتاده.

دیشب کلی به این موضوع فک کردم ولی متاسفانه الان هیچی از دیشب یادم نمیاد .بنابراین دوباره مجبورم فک کنم.

اومممممممممممممممممممممممممممممممممم

اهان...

اگه یه ابر داشتم ...دوست داشتم یه ابر باشه که حجمش از خودم بیشتر باشه تا بتونم تمام قد بپرم روش  وبعد با صورت بیفتم روی ابرم و صورتمو فرو کنم توش و بعد در همون حال چن تا گاز گنده ازش بزنم و قورتش بدم تا حسابی خنک بشم.بعد برگردم و طاقباز روی ابرم بخوابم .اونوقت ابرم مثل یه ننو اینور و اونور بره و تابم بده.بعد اروم اروم منو ببره بالا.دوس ندارم برگردمو پایینو نیگا کنم. دوس دارم همینطوری طاقباز بخوابم و اسمون بالای سرمو ببینم .بعد هی بریم بالا .بالای بالا ولی هیچوقت به اخر اسمون نرسیم.دوس ندارم باهاش هیچ حرفی بزنم. میخوام فقط یه تیکشو از زیرم بکشم بیرون و بندازم روی خودم تا از بالا هم خنکیشو حس کنم .یه تیکشم میزارم بالای سرم یه جوری که جلوی نور خورشیدو بگیره و همش سایه باشه.دوس دارم ببرتم به اسمون هفتم  .بعد اونجا رو نیگا کنم .همش رود خونه باشه با سبزه و رنگین کمون.بعد من از ابرم بیام پایین کنار رودخونه بشینم هر چقد که خواستم بشینم و ابرم فقط بالای سرم بایسته و هیچی هم نگه.و من پاهامو بکنم تو اب سرد رودخونه و فقط از صدای رودخونه و تماشای رنگین کمون و خنکی سایه ی ابرم لذت ببرم...همین.

قسمت دوم/انستیتو لاغری/

من از اول خرداد با خواهر شوشو قرار گذاشتیم که تا اول تیر هر کدوم باید ۳ کیلو لاغر بشیم .البته من اول گفتم ۱۰ کیلو ولی خواهرشوشو با اصرار گفت که نمیتونه وبالاخره به این نتیجه رسیدیم که ۳ کیلو بسیار معقول میباشد.

نشون به اون نشون که تاپریروز خواهر شوشو همچنان صبحها۶۴ کیلو و شبها ۶۵ کیلو میبود و بنده هم ۶۲ کیلو .اما از پریروز که رفتم ویک ترازو خریدم خیلی جو گیر شدم وتا امروز به ۶۰ رسیدم . خوب اینا رو گفتم که بگم در راستای همین لاغری خواهر شوشو و بنده بکوب دنبال یه کلاس ورزش میگشتیم که ادمو لاغر کنه .نه از این کلاس ورزشای معمولی یه چیزی که توش معجزه میکنن و یه روزه ۵-۶ کیلو لاغر میشی  . بعععععععععععله...از اونااااااا.

خلاصه دیروز که بنده در حال ولچرخی در خیاوانها بودم ناگهان یک تابلوی زیبا ودل انگیز جلوی چشمم ظاهر شد  که روش نوشته بود انستیتو لاغریه تن ناز .اینگده ذوقیدم وزودی پریدم پایین و رفتم تو ش تا ببینم شرایط ثبت نام چیه.که با صحنه ی فجیعی روبه رو شدم . چن تا زن قد تا قد خوابیده بودن رو چن تا تخت .نه این فجیع نبود که. فجاعتش اونجا بود که همگی تقریبا لخت مادر زاد بودن و فقط دو تا تیکه ی کوچولو که اصلا زیر اون همه لایه و چربی گم شده بود رو به تن داشتن  .بسیار صحنه ی جذابی بود . من همینطوری میخ شده بودم دم در که یهو یه خانومی اومد جلو و گفت بفرمایید. من با تردید پرسیدم اینجا واسه لاغریو ایناس دیگه.   خانومه یه خنده ی وحشتناکی کرد  و گفت بله بفرمایید. گفتم میخواستم شرایط ثبت نام و اینکه چه کارایی میکنید اینجا رو بدونم . خانومه کلی از کاربرد وسایلی که اطراف اتاق چیده بود تعریف کرد و بعدم گفت که اگه یک ماه به شکلی که اونا میگن بریم تضمینی حدود۷-۸ کیلو لاغر میشیم والبته چن سایز هم کم میکنیم . من دیگه اخراش اینطوری بودم .اگه نی نی تو ماشین خواب نبود همونجا ...میشدمو شروع میکردم.ولی با کلی امید بیرون اومدم و گفتم که حتما فردا برمیگردم .خانومه گفت پ... نباشید بیاید.دیروز کلی ذوق زده بودم به همه میگفتم من یه ماه دیگه مانکن میشم . قربان شما.

به شوشو هم گفتم یه ماه دیگه که مانکن شدم باید بینیمو عمل کنیما.میگه ...تو دیگه میخوای انجلینا جولی بشی. ۰

امروز ساعت ۸ از خواب بیدار شدم. برای نی نی صبحانه اماده کردم که بهش بدمو ببرمش خونه ی مامان بزرگش./مامان شوشو/رفتم دسشویی  و با اجازتون الان پ... هستم . کاری ندارید .قربان شما.

باقیه قضایا باشه واسه جلسه ی بعد الان خیلی عصبانیم.

 

نی نی

امروز نمیخواستم اپ کنم. ولی نی نی اینقد شیرین کاری کرد که حیفم اومد ننویسم.

همین چن دقیقه پیش داشتم وب گردی میکردم و اتفاقا داشتم وبلاگ یادداشتهایی برای پسرم ایلیارو میخوندم وکلی رفته بودم تو حس که یهو دیدم پنجره هایی که باز کرده بودم دارن یکی یکی از رو صفحه کامپیوتر ناپدید میشن.من اینطوری.یهو نیگا کردم دیدم نی نی کنارم وایساده.فهمیدم که دوباره ایشون طی یه عملیات کاملا حرفه ای و مخفیانه به کامی حمله کرده و اونو خاموش فرمودن.حالا من عصبانی دارم میگم چرا اینکارو کردی    .نینی اینطوری  برگشته میگه لالا بخوام/روی ب ضمه بذارید/.که البته منظورش همون می میه.من .بعد نی نی سرشو همچین مظلومانه گذلشته روی پایه من هی صداهای مظلوم نمایانه از خودش در میاره مثل هوووووووووووم.اااااااااااااااااااههههههه.ویه صداهایی هم مثل بچه گربه.من .من بعد از یک دقیقه .من بعد از دو دقیقه .من درونی /دچار عذاب وجدان/ .بعد نی نی سرشو بلند کرده میگه /دوباره با همون مظلومیت/ بخلش/یعنی بغلم کن/.منم دیگه طاقت نیاوردم بیشتر از این باهاش بد اخلاقی کنم.بغلش کردم.اونم سرشو گذاشت رو سینم.بعد هی سرش. بلند میکرد بهم لبخند میزد میگفت خاموش شده/یه چیزی بین خموس وخاموش البته/.و به کامی اشاره میکرد.

دیگه خلاصه بعد از کلی منت کشی و لالا دادن به نی نی خوشحال و خندان از بغل من پایین اومد و رفت دنبال بازی خودش .منم با خیال راحت   نشستم پای کامپیوتر ودوباره روشنش کردم و برگشتم که وبلاگارو بخونم ...

بعد از چن دقیقه...

نی نی

من 

 

همینطوری الکی

سلااااااااام.چطورید

خیلی وقته اپ نکردم. یعنی میدونید چیه این مدت هر وقت میومدم اپ کنم اول میرفتم سراغ لینکدونیم یه سر همه رو زیرو رو میکردم.بعد دیگه حالم خوب میشد میرفتم .واسه همین دیگه به اپ کردن نمیرسیدم. امروز فک کردم پس من این وبلاگو واسه چی درست کردم.من که اینقد ...گشادم که نمیتونم چن کلمه تو وبلاگم بنویسم بهتره درشو تخته کنم .واسه همین بود که برای اینکه روی خودمو کم کنم اومدم اپ کنم.ولی خدائیش هیچی ندارم که بنویسم.جز اینکه الان نی نی کنارم ایستاده و هی میگه دشویییییییییییییییی دشویییییییی  .ولی وقتی میبرمش دسشویی شیلنگو بر میداره بعد دوباره چن تا جیغ هولناک میکشه تا شیر ابو واسش باز کنم بعد سر تا پای خودشو دسشویی رو شستشو میده .واگه منم حرفی بزنم واقعا که... اینم بچه ای که ما تربت کردیم.البته تربیت بنده صحیح و از روی اصول علمی وروانشناسانه بوده احتمالا یه جایی از تربیت شوشو اشکال داشته که اینطوری شده

 

یه چیز دیگه دیروز با شرور تلفنی حرف زدیم اینقده خوش به حالم شد. کلی هم ذوقیدم.امروز من میخواستم بهش زنگ بزنم ولی مگه این نی نی میذاره ادم به هیچ کاری برسه.قربونش برم

 

حالا نی نی اومد تو اتاق یه راس رفت سراغ کمدش بعد حوله حمومش. در اورد پیچید دور خودش

 جل الخالق.بعدم اومده پهلوی من ایتاده میگه بخلش. یعنی بغلم کن . اخ خدا چه بچه شیرینی دارم من

  .شوشو هنوز نیومده /از سر کار/.منم بعد از تقریبا یک قرن امروز ناهار پختم .جاتون خالی خورشت کدو  .ولی هنوز اماده نشده. شوشو خورشت کدو رو با سرکه شیره دوس داره .من از سرکه شیره متنفرم .واسه همین خورشتم رو دو قسمت کردم .تا دعوامون نشه . اینی که چکش دستشه منم نه شوشو.

خوب دیگه حرفی ندارم فعلا .دوباره برمیگردم.

قربون همتون برم.